جدول جو
جدول جو

معنی ابن فضال - جستجوی لغت در جدول جو

ابن فضال(اِ نُ ؟)
ابوعلی حسن بن علی بن فضال تیملی بن ربیعه بن بکر، مولی تیم الله بن ثعلبه. از خواص اصحاب ابوالحسن الرضا علیه السلام. او راست: کتاب التفسیر. کتاب الابتداء و المبتداء. کتاب الطب. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ نُ بَ)
ابوالحسن علی بن بلال بن معاویه بن احمد المهلبی. از فقهاء شیعه. او راست: کتاب الرشد و البیان. (ابن الندیم)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ اُ)
طبیبی نصرانی، معاصر معاویه بن ابی سفیان. ابن ابی اصیبعه گوید ابن اثال را در خواص ادویه و خاصه در سموم بصیرتی کافی بود و معاویه برای مسموم کردن بزرگان اسلام از او استعانت می جست و بگفتۀ واقدی مالک اشتر و حضرت امام حسن علیه السلام ونیز عبدالرحمن بن خالد بن ولید که با ولایت عهد یزید مخالف می ورزید بتدبیر او مسموم و مقتول شده اند. عاقبت برادرزادۀ عبدالرحمن، خالد بن مهاجر به قصد انتقام خون عم خویش به شام رفته ابن اثال را غیلهً بکشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ)
ابوالعباس احمد بن عبدالرحمن بن محمد بن سعید بن حریث بن عاصم لخمی، ملقب به قاضی الجماعه. مولد او بقرطبه به سال 513 ه. ق. او در بسیاری از علوم زمان مانند اصول و کلام و طب و حساب و هندسه و حدیث و نحو بصیرت داشت و در نظم و نثر بارع بود. چندی قضای فاس و جز آن راند. و در 592 باشبیلیه درگذشت
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ مَ)
از مردم لک ّ. پدر او بازیاری و بیطاری می ورزید و ابن مصال نجم الدین ابوالفتح سلیم بن محمد بن مصال است و او پنجاه روز وزارت ظافر داشت و بدست ابن سلاّ ر کردی کشته شد
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ فَ)
احمد بن فضلان بن راشدبن حماد. یکی از فقهاء. او بزمان مقتدر خلیفۀ عباسی از جانب خلیفه با جماعتی از جمله سوسن رسی از بغداد از راه خراسان و بخارا و خوارزم برسالت نزد پادشاه بلغار رفته و در 12 محرم 310 ه. ق. بدانجا رسیده اند، و او از این سفر سفرنامه ای کرده و مسعودی و اصطخری و یاقوت از آن اقتباس کرده اند
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ غَزْ زا)
ابراهیم صالحی. از ادبا و شعرای شام. مولد او به سال 1008 ه. ق. و وفات در 1088 است
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ قَوْ وا)
مرد فصیح و نیکوسخن، اشتر یک ساله. (مهذب الاسماء). شتربچه که مادرش گشنی یافته باشد. و شتر مادۀ یکسالۀ بدوم درآمده را بنت مخاض گویند. ج، بنات مخاض
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
پسردائی. خالوزاده. پسرخالو. دائی زاده. پسر نیای مادری. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ)
ابوبکر احمد بن علی. از مشاهیر فقها و محدثین شافعیه، از مردم روذراور. او بهمدان هجرت کردو منصب مفتی یافت و هم بدانجا به سال 398 ه. ق. درگذشت. ولادت وی به سال 308 بوده است. او راست: کتاب السنن. کتاب معجم الصحابه. کتاب ما لایسع المکلف جهله. واژه محدث در ادبیات اسلامی به کسی اطلاق می شود که نه تنها حافظ حدیث باشد، بلکه با فنون تحلیل سند و متن نیز آشنا باشد. این افراد اغلب تحصیلات گسترده ای در علم رجال و درایه حدیث داشته اند و می توانستند در صحت سنجی احادیث، نقش حیاتی ایفا کنند. یکی از ویژگی های مهم محدثان، بی طرفی و صداقت علمی در نقل روایت بود که اعتبار منابع اسلامی را حفظ کرد.
لغت نامه دهخدا
(اِ نُ ضِل ل /ضُل ل)
بی نام. (مهذب الاسماء).
- ضل بن ضل،گمنامی پسر0گمنامی، طاهر بن طامر، گمنامی پسر گمنامی. فرومایه و خسیس از مردم. (تاج العروس)
لغت نامه دهخدا
(عَ یِ)
ابن حسن بن علی بن فضال بن عمر بن ایمن کوفی. مکنی به ابوالحسن و مشهور به ابن فضال. وی عالم و فقیه و محدث و مفسر و واعظ بود و در حدود سال 206 هجری قمری متولد شد و در 290 درگذشت. او راست: 1- التفسیر. 2- الجنه و النار. 3- الطب. 4-المواعظ. 5- الوضوء و الصلاه. (از معجم المؤلفین ازالفهرست طوسی ص 92 و منتهی المقال ابوعلی ص 21 و ایضاح المکنون بغدادی ج 1 ص 80 و ج 2 ص 93 و... و منهج المقال میرزا محمد ج 2 ص 230 و منتهی المقال مامقانی ج 2 ص 235). و رجوع به مصنفی علم الرجال ص 274 شود
لغت نامه دهخدا
(ضِ)
ابن فضاله بن کلده. شاعری است
لغت نامه دهخدا